ساعت بیست و چهار و هجده دقیقه روز یک شنبه پنجم ابان ماه یک هزار و سیصد نود و هشت.
امروز که گذشت با همه ی دلگیریایی که داشت اما خیلی هم خوش گذشت. خییییلی زیاد.
یعنی حس میکنم یه مدت طولانی بود که اینجوری نشده بود.
امروز خاهرگاف اف بود و کلا بیمارستان نرفت. از صبح اول که غذا درست کردیمو بعدش چای با رطب خوردیم. بعد رفتیم خونه دخترعمه گاف. که اقریبا یه چی حدود هفت هشت ماه بود که من ندیده بودمشون.
وقتی هم اومدیم خونه شروع کردیم کیک درست کردن. انقد خوب بود و گندکاری کردیم و خوش گذشت که نگو. حالا عکس کیکمونم میزارم.
بعد برای شام من دلم املت میخواس رفتیم یه املت پفی هم درست کردیم.
اخر شب هم کلی اهنگ گذاشتیم و ملت بدبخت فک و فامیلو مسخره کردیم و رقصیدیمو خندیدم ,دلم ,کردیم ,یه ,هم ,درست ,بود و ,بود که ,کردیم و ,دلم نمیخاس ,تموم بشه
درباره این سایت